رفع - Wiktionary, the free dictionary رَفُعَ • (rafuʕa) I (non-past يَرْفُعُ (yarfuʕu), verbal noun رِفْعَة (rifʕa)) to become high , to become elevated , to become exalted ( of a person; especially in value, position, esteem, etc )
معنی رفع | لغت نامه دهخدا - پارسی ویکی - دفع و رفع کردن ؛ حرکت دادن و به یک طرف بردن (ناظم الاطباء) - رفع ابهام ؛ برطرف کردن ابهام مسأله ای حل مشکل (فرهنگ فارسی معین )
معنی رفع | واژه یاب رفع فرهنگ مترادف و متضاد ۱ ازبینبردن، برطرف کردن ۲ دفع، مدافعه ۳ حل، ساماندهی ۴ ضمه
معنى و ترجمة كلمة رفع في القاموس, تعريف وشرح بالعربي رفَعَ يَرفَع ، رَفْعًا ، فهو رافِع ، والمفعول مَرْفوع رفَعَ الشَّيءَ أعلاه وطوَّله أو زاد فيه، عكسه وضعه أو خفَضه رفع البناءَ مرتَّبه مكانته العَلَمَ رفَع السِّعرَ: زادَ فيه
رفع کردن - معنی در دیکشنری آبادیس - رفع کردن قصه ؛ نوشتن به بزرگی برای دادخواهی یا تقاضای صلت و عطیتی ( یادداشت مؤلف ) : دو رکعت نماز بگزارد و قصه راز به حضرت بی نیاز رفع کرد
رفع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و . . . ) + سایر منابع اطلاعاتی - دفع و رفع کردن، حرکت دادن و به یک طرف بردن (ناظم الاطباء) - رفع ابهام، برطرف کردن ابهام مسأله ای حل مشکل (فرهنگ فارسی معین) - || (در اصطلاح ریاضی) پیدا کردن مقدار حقیقی تابع در صورتهای مبهم